درباره وبلاگ با عرض درود و سلام حضور شما دوست عزیز که از این وبلاگ دیدن می نمایید امیدوارم که لحظه به لحظه زندگی شما سر شار از عطر ذکر الهی باشه و قلب زیبا ی شما وسعت بیکرانش جایگاه خالقی خوبی ها باشد خوشحالم که سری به ما زدید و نگاه پر عطوفت تان را بر بنده حقیر وا داشتید دوست دارم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات سالم و زیباتون بنده رو همراهی نمایید تا در عرصه این وبلاگ بیشتر تلاش نماییم ممنونم از لطف تان التماس دعا یا حق آخرین مطالب پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان
معرفت با خدا آشنایی با خالق خوبی ها
خدایا! در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی میکشد... مرا با نداشتن و نخواستن رویین تن کن... "دکتر علی شریعتی" چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, :: 8:48 :: نويسنده : محمد امین جامی
خطا از من است، می دانم از من که سالهاست گفته ام " ایاک نعبد" امــــــــــــــــــــــــــا به دیگران هم دلسپرده ام... از من که سالهاست گفته ام " ایاک نستعین امــــــــــــــــــــــــا به دیگران هم تکیه کرده ام امــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا رهایم نکن بیش از همیشه دلتنگم به اندازه ی تمام روزهای نبودنم... خداوندا دل به تو سپرده ام مرا به حال خود وا مگذار...
چهار شنبه 24 دی 1393برچسب:, :: 8:44 :: نويسنده : محمد امین جامی
سه شنبه 16 دی 1393برچسب:, :: 13:59 :: نويسنده : محمد امین جامی
سه شنبه 16 دی 1393برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : محمد امین جامی
خدایا بگیر از من هر آنکس که تو را از من میگیرد................... بگیر...... بگیر...... بگیر...... سه شنبه 16 دی 1393برچسب:, :: 12:15 :: نويسنده : محمد امین جامی
همیشه سخت ترین نمایش به بهترین بازیگر داده می شود، شاکی نباش!!
شایدتوبهترین بازیگر خدایی...!
سه شنبه 16 دی 1393برچسب:, :: 12:11 :: نويسنده : محمد امین جامی
خدایا
چهار شنبه 3 مهر 1392برچسب:, :: 19:8 :: نويسنده : محمد امین جامی
بگذار اعتراف کنم، امروز صبح به طلوعت نیاز داشتم. به گرمای وجودت.
مثل زمانی که وجودت من را در خود حل میکند . مثل زمانی که با نگاهت
به اوج یکی شدن میرسم. و چقدر امروز به خلوتی خالی نیاز داشتم.
خدای من !!!! کمکم کن و دستم را بگیر تا قطره فاصله ها بزرگ نشود.
کمکم کن پاکنی برای پاک کردنش پیدا کنم
خدای من !!!! به تو نیاز دارم تا فرشته نگهبانی که برایم فرستاده ایی را از
دست ندهم....
آمین!!!!! دو شنبه 27 خرداد 1392برچسب:, :: 14:8 :: نويسنده : محمد امین جامی
شبی از شبها، شاگردی در حال عبادت و تضرع و گریه و زاری بود.
در همین حال مدتی گذشت، تا آنکه استاد خود را، بالای سرش دید، که با تعجب و حیرت؛ او را، نظاره می کند
استاد پرسید : برای چه این همه ابراز ناراحتی و گریه و زاری می کنی؟
شاگرد گفت : برای طلب بخشش و گذشت خداوند از گناهانم، و برخورداری از لطف خداوند!
استاد گفت : سوالی می پرسم ، پاسخ ده؟
شاگرد گفت : با کمال میل؛ استاد.
استاد گفت : اگر مرغی را، پروش دهی ، هدف تو از پرورشِ آن چیست؟
شاگرد گفت: خوب معلوم است استاد؛ برای آنکه از گوشت و تخم مرغ آن بهره مند شوم .
استاد گفت: اگر آن مرغ، برایت گریه و زاری کند، آیا از تصمیم خود، منصرف خواهی شد؟
شاگردگفت: خوب راستش نه...!نمی توانم هدف دیگری از پرورش آن مرغ، برای خود، تصور کنم!
استاد گفت: حال اگر این مرغ ، برایت تخم طلا دهد چه؟ آیا باز هم او را، خواهی کشت، تا از آن بهره مند گردی؟!
شاگرد گفت : نه هرگز استاد، مطمئنا آن تخمها، برایم مهمتر و با ارزش تر ، خواهند بود!
استاد گفت :پس تو نیز؛ برای خداوند، چنین باش!
همیشه تلاش کن، تا با ارزش تر از جسم ، گوشت ، پوست و استخوانت؛ گردی.
تلاش کن تا آنقدر برای انسانها، هستی و کائنات خداوند، مفید و با ارزش شوی
تا مقام و لیاقتِ توجه، لطف و رحمتِ او را، بدست آوری .
خداوند از تو گریه و زاری نمی خواهد!
او، از تو حرکت، رشد، تعالی، و با ارزش شدن را می خواهد و می پذیرد،
نه ابرازِ ناراحتی و گریه و زاری را!....
شنبه 14 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 13:27 :: نويسنده : محمد امین جامی
سلام خدای بزرگ سلام درود بر عظمتت بازهم من مزاحمت شدم آخه نمیشه که باید بیام پیش تو همه حرفهایم را که نمیشه به این و اون گفت آخه دوست واقعی من شمایی خدای مهربانم! سفره دل من همش پره از درد این جهان از سوز مردماش از اعمال ناشایسته و بی حرمتی که دارند انجام میدند و بروی خود هم نمیارند میخوام برات بگم : بگم که راهی بذار مقابل دیدگان ما تا یه کم به سمت تو رجوع کنیم یه کم خانه دل رو واسه مقام شما آب و جارو بزنیم یه کم عزت نفس رو به خاطر عظمت و جبروت تو به پاس بداریم آخه چقدر صبر شما زیاده خیلی خیلی هرچی فکر میکنم می بینم که بجز به شما به هیچ کس و هیچ چیز دیگه ای این خدایی نمی زیبه واقعا عجب صبری خدا داری!!! اگر من جای تو بودم!! نمیدونم چی میشد ولی همینقدر میدونم که عمراً اگه این همه صبر میکردم تا این آدما هرچی دلشون میخواد بکنند فکر کنم خیلی پر حرفی کردم ببخشید ادامه اش باشه واسه دفعه بعد وقت رتنه چی بگم!!؟ ما آدما وقتی میخوایم خدا حافظی کنیم و از هم جدا بشیم میگیم به خدا میسپارمت ولی من که نمیتونم اینو واسه شما بگم میگم خودمو به شما میسپارم مواطب من باشید تا حرف دیگه ولی من که از محضر شما دور نمیرم همینجام اخه شما هر جا با منی محض احترام گفتم
چهار شنبه 11 ارديبهشت 1392برچسب:, :: 14:17 :: نويسنده : محمد امین جامی
|